گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد پنجم

بحثی درباره احادیث «شناخت خدا از طریق خدا»
اشاره

بحثی در باره احادیث «شناخت خدا از طریق خدا»در احادیث این باب خواندیم که خداوند متعال ، خود را به مردم معرّفی کرده است و مردم نیز باید خدا را به خدا بشناسند . با ملاحظه این احادیث ، این مسئله مطرح می شود که مقصود از «شناخت خدا به خدا» چیست؟ محدّثان و حُکما ، در پاسخ این سؤال ، دیدگاه های مختلفی دارند ، چنان که در متن احادیث نیز در نظر ابتدایی ، تفاسیر گوناگونی از «شناخت خدا به خدا» دیده می شود ؛ امّا با تأمّل ، مشخّص می گردد که اختلافی در بین نیست . آنچه با تأمّل در مجموع نصوص (متون) اسلامی در این باره به دست می آید ، این است که شناخت خدای حقیقی ، جز به وسیله خودِ او ممکن نیست و هیچ کس جز خدا نمی تواند او را آن گونه که شایسته است ، به مردم معرّفی کند . از این رو ، خداوند ، هدایت مردم به سوی خود را بر خود لازم دانسته است ، چنان که می فرماید : « إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَی ؛ (1) بی گمان ، هدایت ، بر عهده ماست» . در این جا ، سؤال دیگری پیش می آید و آن ، این که : چگونه خداوند متعال ،

.

1- .لیل : آیه 12 .

ص: 151

خود را به مردم معرّفی کرده و آنان را به سوی خود ره نمون گردانیده است؟ به عبارت دیگر ، چگونه خداوند ، خود را شناسانده است؟ اگر دقّت کنیم ، خواهیم دید که خداوند متعال ، خود را از هر طریق ممکن ، به مردم معرّفی کرده و انواع ابزارها و امکانات درونی و برونیِ خداشناسی را برای بشر فراهم ساخته است . از این رو ، شیخ المحدّثین ، صدوق ، در تفسیر سخن امام علی علیه السلام که می فرماید : «اِعرِفوا اللّهَ باللّهِ ؛ خدا را با خدا بشناسید» می گوید : عَرَفنَا اللّهَ بِاللّهِ ؛ لأَِنّا إن عَرَفناهُ بعُقولِنا فَهُوَ عز و جل واهِبُها ؛ و إن عَرَفناهُ عز و جل بِأَنبِیائِهِ و رُسُلِهِ و حُجَجِهِ : فَهُوَ عز و جل باعِثُهُم و مُرسِلُهُم و مُتَّخِذُهُم حُجَجا ؛ و إن عَرَفناهُ بِأَنفُسِنا فَهُوَ عز و جلمُحدِثُها ، فَبِهِ عَرَفناهُ . (1) خدا را با خدا شناختیم ؛ چون اگر او را با خِردهایمان بشناسیم ، خرد را همو بخشیده ، و اگر با پیامبران و فرستادگان و حجّت هایش بشناسیم ، باز خدای عز و جل ، خود ، آنان را بر انگیخته و فرستاده و به عنوان حجّت بر گرفته ، و اگر با نفْس خود بشناسیم ، باز هم خدای عز و جل آن را پدید آورده است . پس خدا را با خدا شناخته ایم . خداوند متعال ، برای آشنایی با خود ، «سرشت خداشناسی ، خرد و دل» را در درونِ وجود انسان قرار داده است که شرح آن در فصل سوم ، ذیل عنوان «مبانی شناخت خدا» خواهد آمد و وحی و انبیا را در بیرون از وجود او . وظیفه انبیای الهی همان طور که امام علی علیه السلام فرموده است هدایت فطرت و خرد ، و زدودن موانع و حجاب های معرفت از دیده آنهاست : فَبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ ، و واتَرَ إِلَیهِم أَنبِیاءَهُ ، لِیَستَأدوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ ، و یُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ ، و یَحتَجّوا عَلَیهِم بِالتَّبلیغِ ، و یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، و یُروهُم

.

1- .التوحید : ص 290 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 273 .

ص: 152



1 . شناخت خدا از طریق آثار

آیاتِ المَقدِرَهِ . (1) پس فرستادگانش را میان آنها بر انگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سویشان فرستاد تا پیمان فطرتش را از آنان بخواهند و نعمتِ از یاد برده اش را به یاد آورند و با ابلاغ [دعوتش] ، بر مردم احتجاج کنند و دفینه های خرَدِ آنان را بیرون کشند و نشانه های قدرتش را بر آنان بنمایانند . بنا بر این ، همان طور که در شماری از احادیث آمده است ، (2) معرفت ، ساخته و پرداخته خداست . اوست که ابزار شناخت را به انسان عنایت کرده و امکان تحصیل آن را فراهم ساخته است و انسان می تواند با بهره گیری از هدایت انبیای الهی و زدودن موانع معرفت ، با دیده عقل و دل ، به روشنی ، جلوه های جمال حضرت احدیّت را مشاهده کند . بر اساس این تحلیل ، می توانیم بسته به مراتب خداشناسی ، سه تفسیر روشن را از «شناخت خدا به خدا» ارائه کنیم :

1 . شناخت خدا از طریق آثارخداوند متعال ، با ارائه آثار علم و قدرت و حکمت خویش در نظام آفرینش به انسان ، خود را که آفریدگار و حکیم و تواناست به او می شناساند . شماری از احادیث ، به این تفسیر اشاره دارند ، مانند : عَرَّفَ اللّهُ جَلَّ و عَزَّ نَفسَهُ إِلی خَلقِهِ بِالکَلامِ وَ الدَّلالاتِ عَلَیهِ وَ الأَعلامِ . (3) ، خدای جلیل و عزیز ، خود را با سخن و دلالت و نشانه ها به مردم شناسانده است .

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
2- .ر . ک : ص 143 (اللّه / مبحث یکم / فصل دوم / خداوند) .
3- .ر . ک : ص 146 ح 26 .

ص: 153



2 . شناخت خدا از طریق تنزیه و تقدیس

2 . شناخت خدا از طریق تنزیه و تقدیستنزیه و تقدیس آفریدگار از مشابهت با آفریده ها ، دومین تفسیر «شناخت خدا به خدا» است . پیش گام محدّثان ، شیخ کلینی ، در تبیین این تفسیر می گوید : خداوند ، اشخاص و نورها و جواهر و اعیان را آفریده است . اعیان ، همان جسم ها هستند و جوهرها ، همان روح ها هستند و خدای عز و جل نه شبیه جسم است و نه روح . هیچ کس در آفرینش روحِ حسّاس ادراک کننده ، نقش و تأثیری ندارد . او به تنهایی ، ارواح و اجسام را می آفریند . و چون هر دو شباهت (شباهت به جسم و شباهت به روح) ، از او نفی شود ، خدا به خدا شناخته شده است و اگر او به روح یا بدن و یا نور تشبیه شود ، خدا به خدا شناخته نشده است . (1) صدر الدین شیرازی نیز در باره شناخت خدا به خدا از طریق تنزیه و تقدیس می گوید : معنایش این است که در آغاز ، با وجود اشیا ، بر وجود او استدلال شود . سپس ذات او ، با نفیِ مانند و شبیه داشتن ، شناخته شود ... پس چون غیر او از او نفی شد و شبیهی چه جسم باشد و چه روح برای او تصوّر نشد ، دانسته می شود که او از توصیف به غیر ذات خود ، منزّه است ... پس ، هر کس خدا را این گونه بشناسد که او به هیچ چیزی شبیه نیست و چیزی هم شبیه او نیست ، بی گمان ، خدا را به خدا شناخته است ، نه به غیر او . (2) این تفسیر ، در شماری از احادیث نیز آمده است ، مانند آن که امیر مؤمنان علیه السلام در پاسخ کسی که از ایشان پرسید : «چگونه خدا ، خود را به تو شناسانده است ؟» فرمود :

.

1- .الکافی : ج 1 ص 85 ح 1 .
2- .شرح اُصول الکافی ، ملّا صدرا : ج 3 ص 61 .

ص: 154



3 . شناخت خدا از طریق شهود قلبی

هُهُ صورَهٌ ، و لا یُحَسُّ بالحَواسِّ ، و لا یُقاسُ بِالنّاسِ . (1) ری ، شبیه او نیست و با حواس ، حس نمی شود و با مردم ، مقایسه نمی گردد .

3 . شناخت خدا از طریق شهود قلبیکامل ترین تفسیر شناخت خدا به خدا ، شناخت او از طریق شهود قلبی است که : «آفتاب آمد دلیل آفتاب» . 2 در شماری از احادیث ، بدین تفسیر اشاره شده است ، (2) از جمله ، آنچه در احادیث ، از صُحُف ادریس ، نقل شده است : عُرِفَ الحَقُّ ، و بِالنّورِ أُهتُدِیَ إِلَی النّورِ و بِالشَّمسِ أُبصِرَتِ الشَّمسُ . (3) حق ، شناخته می شود و با نور ، به سوی نور ، ره برده می شود و با خورشید ، خورشید دیده می شود . صدر الدین شیرازی ، در شرح اُصول الکافی ، در باره شناخت خدا به وسیله خدا می گوید : شناخت خدا به خدا ، دو گونه است : یکی ، ادراک ذات او با شهود و عرفان ناب و دیگری ، با تنزیه و تقدیس . (4) امام خمینی نیز در شرح عبارت «اِعرفوا اللّهَ باللّهِ» می گوید : پس از آن که سالک إلی اللّه ، به قدم ریاضت و تقوای کامل ، از بیت نفسْ خارج

.

1- .ر . ک : ص 144 ح 23 .
2- .ر . ک : ص 201 (خدا / مبحث یکم / فصل سوم / دل) .
3- .بحار الأنوار : ج 95 ص 466 .
4- .شرح اُصول الکافی : ج 3 ص 61 .

ص: 155

شده و علاقه و تعیّنات ، همراه بر نداشت و سفر إلی اللّه محقّق شد ، اوّل تجلّی [ ای ]که حق تعالی بر قلب مقدّسش [می]کند ، تجلّی به اُلوهیت و مقام ظهور اسماء و صفات است ، و این تجلّی نیز به یک ترتیب منظّمی است از اسمای مُحاطه تا به اسمای محیطه رسد ، حسب قوّت و ضعف سیر و قلب سایر (سالک) به تفصیلی که در این مختصر نگنجد تا آن که منتهی شود به رفض (کنار نهادن) کلّ تعیّنات عالم وجود ، چه از خود و چه از غیر که در منازل و مراحل بعد ، آن نیز از خود است . و پس از رفض مطلق ، تجلّی به اُلوهیّت و مقام اللّه که مقام احدیّت ، جمع اسمای ظهوری است واقع شود و «اِعْرِفوا اللّهَ بِاللّه » ، به مرتبه نازله اوّلیه ، ظهور پیدا کند . و در اوّل ، وصول عارف به این مقام و منزل ، فانی شود در آن تجلّی و اگر عنایت ازلی شامل شود ، عارف ، اُنسی حاصل کند و وحشت و تعب سیر ، مرتفع گردد و به خود آید و به این مقام ، قناعت نکند و با قدم عشق ، شروع به سیر کند و در این سفر عشقی ، حق ، مبدأ سفر و اصل سفر و منتهای آن است و در انوار تجلّیات ، قدم زند و «تَقَدَّمْ (پیش بیا)» شنود تا آن که اسما و صفات در مقام واحدیّت ، بر قلب او به ترتیب منظّمی تجلّی کند تا آن که به مقام احدیّت جمعی و مقام اسم اعظم ظهور نماید که اسم «اللّه » است و در این مقام ، «اِعْرِفُوا اللّهَ باللّه » ، به مقام عالی تحقّق یابد ، و پس از این نیز مقام دیگری است که اکنون از مورد نظر ما خارج است . (1)

.

1- .شرح چهل حدیث ، امام خمینی رحمه الله : ص 625 .

ص: 156

2 / 2الأَنبیاء علیهم السلامالکتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (1)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَهُ فَسِیرُواْ فِی الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ» . (2)

«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُواْ إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» . (3)

«فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ» . (4)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الحَمدُ للّهِِ ... المُحتَجِبِ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ ... وَابتَعَثَ فیهِمُ النَّبِیِّینَ... لِیَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَیَعرِفوهُ بِرُبوبِیَّتِهِ بَعدَما أَنکَروا ، ویُوَحِّدوهُ بِالإِلهِیَّهِ بَعدَما عَضَدوا (5) . (6)

الإمام علیّ علیه السلام فی بَیانِ رِسالَهِ الأَنبِیاءِ :فَبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ (7) إِلَیهِم أنبِیاءَهُ؛ لِیَستَأدوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ ، ویُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ ، ویَحتَجّوا عَلَیهِم بِالتَّبلیغِ . (8)

.

1- .الأنبیاء : 25 .
2- .النحل : 36 .
3- .یوسف : 108 .
4- .الغاشیه : 21 22 .
5- .عَضَدوا : أی ذهبوا یمینا وشمالاً؛ من قولک عَضَدتُ الدابَّهَ : أی مَشیت إلی جانبها یمینا أو شمالاً (انظر : المصباح المنیر : ص 415 «عضد») وفی بحارالأنوار وعلل الشرائع : «عندوا» بدل «عضدوا» .
6- .التوحید : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه ، کفایه الأثر : ص 160 عن هشام بن محمد عن أبیه عن الإمام الحسن علیه السلام ولیس فیه ذیله ، بحارالأنوار : ج 4 ص 288 ح 19 .
7- .واتَرْتُ الکتبَ فتواتَرَت : أی جاءت بعضُها فی إثْر بعض وِتْرا وِتْرا من غیر أن تنقطع (الصحاح : ج 2 ص 843 «وتر») .
8- .نهج البلاغه : الخطبه 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .

ص: 157



2 / 2 پیامبران علیهم السلام
2 / 2پیامبران علیهم السلامقرآن«و پیش از تو ، هیچ پیامبری نفرستادیم ، مگر این که به او وحی کردیم که : معبودی جز من نیست . پس مرا عبادت کنید» .

«و در میان هر امّتی ، پیامبری فرستادیم که : خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید . پس ، از آنان کسی است که خدا [او را] هدایت کرد و از آنان کسی است که گم راهی بر او سزاوار گشت . بنا بر این ، در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است» .

«بگو : این است راه من ، [و] من و هر کس پیروی ام کرد ، با بصیرت ، به سوی خدا دعوت می کنیم و خدا منزّه است ، و من از مشرکان نیستم» .

«پس یادآوری کن که همانا تو یادآوری کننده ای و تو را بر آنان تسلّطی نیست» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ستایش ، خدایی را ... که در پسِ نورش ، خویشتن را از خلقش در پرده داشت ... و پیامبران را در میان آنان برانگیخت ... تا بندگان در باره پروردگارشان آنچه را نمی دانند ، دریابند و او را به ربوبیّتش که انکار می کردند ، بشناسند و در اُلوهیتش که در آن سرگشته بودند ، یگانه اش بدانند .

امام علی علیه السلام در بیان رسالت پیامبران :پس فرستادگان خود را در میان آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرتش (توحید) را [که به آنان امانت سپرده بود] از آنان باز خواهند و نعمتِ از یاد رفته اش را به آنان یادآور شوند و با رساندن پیام ، حجّت را بر آنان تمام کنند .

.


ص: 158

عنه علیه السلام :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله بِالحَقِّ؛ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَهِ الأَوثانِ إِلی عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَهِ الشَّیطانِ إِلی طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَیَّنَهُ وأحکَمَهُ ؛ لِیَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إِذ جَهِلوهُ ، ولِیُقِرّوا بِهِ بَعدَ إِذ جَحَدوهُ ، ولِیُثبِتوهُ بَعدَ إِذ أَنکَروهُ . (1)

2 / 3أهل البیت علیهم السلامرسول اللّه صلی الله علیه و آله :أنا وعَلِیٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّهِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل ، ومَن أَنکَرَنا فَقَد أنکَرَ اللّهَ عز و جل . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :یا عَلِیُّ ، ما عُرِفَ اللّهُ إِلّا بی ثُمَّ بِکَ ، مَن جَحَدَ وِلایَتَکَ جَحَدَ اللّهَ رُبوبِیَّتَهُ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، ولکَن جَعَلَنا أبوابَهُ وصِراطَهُ وسَبیلَهُ وَالوَجهَ الَّذی یُؤتی مِنهُ ؛ فَمَن عَدَلَ عَن وِلایَتِنا أو فَضَّلَ عَلَینا غَیرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناکِبونَ ، فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النَّاسُ بِهِ ، ولا سَواءٌ حَیثُ ذَهَبَ النَّاسُ (4) إِلی عُیونٍ کَدِرَهٍ یَفرَغُ بَعضُها فی بَعضٍ ، وذَهَبَ مَن ذَهَبَ إِلَینا إِلی عُیونٍ صافِیَهٍ تَجری بِأَمرِ رَبِّها ، لا نَفادَ لَها ولَا انقِطاعَ . (5)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 147 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 221 ح 55 .
2- .کمال الدین : ص 261 ح 7 عن الحسین بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، الأمالی للصدوق : ص 755 ح 1015 عن سلیمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله ، بحار الأنوار : ج 16 ص 364 ح 66 .
3- .کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 855 ح 44 عن سلمان وأبی ذرّ والمقداد ، بحار الأنوار : ج 22 ص 148 ح 141 .
4- .فی بصائر الدرجات ومختصر بصائر الدرجات : «ولا سواء من ذهب حیث ذهب الناس ، ذهب الناس ...» .
5- .الکافی : ج 1 ص 184 ح 9 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 8، مختصر بصائر الدرجات : ص 55 کلّها عن مقرن عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحارالأنوار : ج 24 ص 253 وراجع : تفسیر فرات : ص 143 ح 174 .

ص: 159



2 / 3 اهل بیت علیهم السلام
امام علی علیه السلام :پس خداوند ، محمّد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بُتان به پرستش او ، و از فرمانبری شیطان به فرمانبری وی درآورد ، با قرآنی که آن را روشن و استوار گردانید تا بندگان ، پروردگارشان را که نمی شناختند ، بشناسند و به وجود او که آن را نفی می کردند ، اعتراف کنند و هستی اش را که منکِر بودند ، اثبات کنند .

2 / 3اهل بیت علیهم السلامپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من و علی ، پدران این امّتیم . هر که ما را شناخت ، خداوند عز و جل را شناخته است ، و هر که ما را انکار کرد ، خداوند عز و جل را انکار کرده است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای علی! خداوند شناخته نمی شود ، جز به من و سپس به تو . هر کس ولایت تو را انکار کند ، ربوبیّت خداوند را انکار کرده است .

امام علی علیه السلام :خداوند متعال ، اگر می خواست ، قطعاً خود را [ بی واسطه] به بندگان می شناساند ؛ امّا او ما را درها و راه و جادّه خویش و جهت رسیدن به خود قرار داد . پس هر که از ولایت ما منحرف (خارج) شود ، یا دیگری را بر ما ترجیح دهد ، در حقیقت ، از راه راستْ منحرف گشته است و کسی که پناه مردم است ، با کسی که دنباله رو مردم است ، یکسان نیست . مردم به سوی چشمه هایی تیره (گل آلود) می روند که یکی به دیگری می ریزد ، و کسانی که به سوی ما می آیند ، به سوی چشمه هایی زلال می آیند که به امر پروردگارشان جاری اند ، و تمام شدنی و خشک شدنی نیستند .

.


ص: 160

الإمام الصادق علیه السلام :الأَوصِیاءُ هُم أَبوابُ اللّهِ عز و جل الَّتی یُؤتی مِنها ، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّهُ عز و جل ، وبِهِمُ احتَجَّ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی عَلی خَلقِهِ . (1)

راجع : هذه الموسوعه : ج 9 ص 510 (أهل البیت علیهم السلام / الفصل الثالث / أهمّ خصائصهم / أبواب اللّه عز و جل) وج 10 ص 354 (الفصل الثامن / عناوین حقوقهم / الولایه) .

2 / 4أَتبَاعُ الأَنبِیَاءِ علیهم السلامالکتاب«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُواْ إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» . (2)

الحدیثالکافی عن الزّهریّ :دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَیشٍ عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما فَسَأَلوهُ : کَیفَ الدَّعوَهُ إِلَی الدِّینِ ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، أَدعوکُم إِلَی اللّهِ عز و جل ، وإِلی دینِهِ . وجِماعُهُ أَمرانِ : أَحَدُهُما : مَعرِفَهُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ : العَمَلُ بِرِضوانِهِ . وإِنَّ مَعرِفَهَ اللّهِ عز و جل أن یُعرَفَ بِالوَحدانِیَّهِ ، وَالرَّأفَهِ ، وَالرَّحمَهِ ، وَالعِزَّهِ ، وَالعِلمِ ، وَالقُدرَهِ ، وَالعُلُوِّ عَلی کُلِّ شَیءٍ ، وأنَّهُ النَّافِعُ الضّارُّ ، القاهِرُ لِکُلِّ شَیءٍ ، الَّذی لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ ، وهُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ ، وهُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ . وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ . فَإِذا أَجابوا إِلی ذلِکَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمینَ ، وعَلَیهِم ما عَلَی المُسلِمینَ . (3)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 193 ح 2 عن أبی بصیر .
2- .یوسف : 108 .
3- .الکافی : ج 5 ص 36 ح 1 ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 141 ح 239 .

ص: 161



2 / 4 پیروان پیامبران
امام صادق علیه السلام :اوصیا ، درهای ورود [به شناخت] خداوند عز و جل هستند و اگر آنها نبودند ، خداوند عز و جلشناخته نمی شد . خداوند متعال به وسیله ایشان با خلق خویش احتجاج می کند .

ر .ک : همین دانش نامه : ج 9 ص 511 (اهل بیت علیهم السلام / فصل سوم / مهم ترین ویژگی های اهل بیت علیهم السلام / باب های خداوند) و ج 2 ص 355 (فصل هشتم / عناوین حقوق اهل بیت علیهم السلام / ولایت) .

2 / 4پیروان پیامبرانقرآن«بگو : این است راه من ،] و] من و کسی که پیروی ام کرد ، با بصیرت ، به سوی خدا دعوت می کنیم» .

حدیثالکافی به نقل از زهری :مردانی از قریش ، خدمت امام سجّاد که درودهای خدا بر او باد رسیدند و از ایشان پرسیدند : دعوت به دین چگونه است؟ فرمود : «می گویی : به نام خداوند مهرگستر مهربان . شما را به خداوند عز و جل و به دین او دعوت می کنم ، که در دو چیز خلاصه می شود : یکی از آن دو ، شناخت خداوند عز و جل است و دیگری ، کار کردن برای خشنودی او . و شناخت خداوند عز و جل این است که به یگانگی و رأفت و مهربانی و عزّت و دانایی و توانایی و برتر بودن از هر چیزی شناخته شود ، و به این که سود و زیان در دست اوست و بر هر چیز ، چیره است و دیدگان ، او را در نمی یابند و او دیدگان را در می یابد و خُردبین و آگاه است ، و به این که محمّد ، بنده و فرستاده اوست و آنچه آورده ، حق و از جانب خداوند عز و جل است و جز آن ، همه باطل است . پس اگر اینها را پذیرفتند ، آن گاه هر آنچه (حق و وظیفه ای) که مسلمانان دارند ، آنها نیز دارند» .

.


ص: 162

. .


ص: 163

. .


ص: 164

الفصل الثالث: مبادئ معرفه اللّه عز و جل3 / 1الفِطْرَهالکتاب«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ » . (1)

«صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ » . (2)

«فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ * حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ » . (3)

«وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» . (4)

راجع : العنکبوت : 61 و الزخرف : 9 .

.

1- .الروم : 30 .
2- .البقره : 138 .
3- .الحجّ : 30 31 .
4- .لقمان : 25 ، الزمر : 38 .

ص: 165



فصل سوم: مبانی شناخت خدا

3 / 1 فطرت
اشاره

فصل سوم: مبانی شناخت خدا3 / 1فطرتقرآن«پس ، روی خود را با گرایش تمام به حق ، به سوی این دین کن ، با همان سرشتی الهی که خدا مردم را بر آن ، سرشته است . آفرینش خدا ، تغییرناپذیر است . این است همان دین پایدار ؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند» .

«[این است] نگارگری الهی ، و کیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم» .

«پس ، از پلیدی دوری کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید ، در حالی که گروندگان خالص به خدایید [و] نه شریک گیرندگان برای او . و هر کس به خدا شرک ورزد ، چنان است که گویی از آسمان ، فرو افتاده و مرغان [شکاری] او را ربوده اند ، یا باد ، او را به جایی دور افکنده است» .

«و اگر از آنان بپرسی : «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟» ، هر آینه می گویند : خدا» .

ر . ک : عنکبوت: آیه 61 و زخرف: آیه 9 .

.


ص: 166

الحدیثالإمام الباقر علیه السلام :قال رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کُلُّ مَولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَهِ ؛ یَعنی عَلَی المَعرِفَهِ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ ، کَذلِکَ قَولُهُ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» . (1)

الکافی عن زراره عن الإمام الباقر علیه السلام ، قال :سَأَلتُهُ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» . قالَ : الحَنیفِیَّهُ مِنَ الفِطرَهِ الَّتی فَطَرَ اللّهُ النّاسَ عَلَیها ، «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قال : فَطَرَهُم عَلَی المَعرِفَهِ بِهِ . (2)

التوحید عن زراره :قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام : أَصلَحَکَ اللّهُ ، قَولُ اللّهِ عز و جل فی کِتابِهِ : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» ؟ قالَ : فَطَرَهُم عَلَی التَّوحیدِ عِندَ المیثاقِ عَلی مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم . قُلتُ : وخاطَبوهُ ؟ قالَ: فَطَأطَأَ رَأسَهُ، ثُمَّ قالَ: لَولا ذلِکَ لَم یَعلَموا مَن رَبُّهُم ، ولا مَن رازِقُهُم. (3)

معانی الأخبار عن زراره :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالی : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» وقُلتُ : مَا الحَنیفِیَّهُ (4) ؟ قالَ : هِیَ الفِطرَهُ . (5)

المحاسن عن زراره :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» ، قالَ : فَطَرَهُم عَلی مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم ، ولَولا ذلِکَ لَم یَعلَموا إِذا سُئِلوا مَن رَبُّهُم ، ولا مَن رازِقُهُم . (6)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 13 ح 4 ، التوحید : ص 331 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 161 کلّها عن زراره ، بحار الأنوار : ج 67 ص 135 ح 7 .
2- .الکافی : ج 2 ص 12 ح 4 ، التوحید : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفیهما «وعن الحنیفیّه ، فقال : هی الفطره».
3- .التوحید : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفیه «عاینوه» بدل «خاطبوه» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 278 ح 10 .
4- .فی المصدر : «الحنفیّه» ، والتصویب من بحار الأنوار والمحاسن .
5- .معانی الأخبار : ص 350 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 375 ح 824 بزیاده «الّتی فطر الناس علیها ، فطر اللّه الخلق علی معرفته» فی ذیله ، بحار الأنوار : ج 3 ص 276 ح 1 .
6- .المحاسن : ج 1 ص 375 ح 825 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 13 وراجع : مختصر بصائر الدرجات : ص 160 .

ص: 167

حدیثامام باقر علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «هر کودکی با سرشت خدایی به دنیا می آید ؛ یعنی با این شناخت که خداوند عز و جل آفریدگار اوست . این است سخن خداوند که : «اگر از آنان بپرسی : چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ ، هر آینه می گویند : خدا» » .

الکافی به نقل از زراره :از امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل : «حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» پرسیدم . فرمود : «حنیف بودن ، از سرشتی است که خداوند، مردم را بر آن سرشته است» و [در باره] «آفرینش خداوند ، تغییرناپذیر است» [نیز] فرمود : «[یعنی] آنان را بر فطرتِ شناخت خویش آفرید» .

التوحید به نقل از زراره :به امام باقر علیه السلام گفتم : به سلامت باشید! این سخن خداوند عز و جل در کتابش که می فرماید : «سرشتی الهی که خدا مردم را بر آن سرشته است» ، به چه معناست؟ فرمود : «آنان را بر یکتاپرستی سرشت ، در هنگامی که از آنها پیمان گرفت که او را پروردگار خویش بشناسند» . گفتم : [آیا مردم ]با او سخن گفتند [و پیمان بستند]؟ امام علیه السلام سرش را پایین انداخت . سپس فرمود : «اگر چنین نبود که نمی دانستند پروردگارشان کیست و روزی دهنده شان چه کسی است !» .

معانی الأخبار به نقل از زراره :از امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل : «حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» پرسیدم و گفتم : حنیفیّه به چه معناست؟ فرمود : «همان فطرت است» .

المحاسن به نقل از زراره :از امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل : «سرشتی الهی که خدا مردم را بر آن سرشته است» پرسیدم . فرمود : «آنان را بر این شناخت از او که پروردگار آنان است ، سرشت . و اگر چنین نبود ، آن گاه که از آنان سؤال شد ، نمی دانستند که پروردگارشان کیست و روزی دهنده شان چه کسی است» .

.


ص: 168

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَهِ حَتّی یُعرِبَ (1) عَنهُ لِسانُهُ ، فإِذا أعرَبَ عَنهُ لِسانُهُ إِمّا شاکِرا وإِمّا کَفورا . (2)

مسند ابن حنبل عن الأسود بن سریع :إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ سَرِیَّهً یَومَ حُنَینَ فَقاتَلُوا المُشرِکینَ ، فَأَفضی بِهِمُ القَتلُ إِلَی الذُّرِّیَّهِ ، فَلَمّا جاؤوا قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما حَمَلَکُم عَلی قَتلِ الذُّرِّیَّهِ ؟ فَقالوا : یا رَسولَ اللّهِ ، إِنَّما کانوا أَولادَ المُشرِکینَ . قال : أوَ هَل خِیارُکُم إِلّا أَولادُ المُشرِکینَ ؟! وَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ ما مِن نَسَمَهٍ تولَدُ إِلّا عَلَی الفِطرَهِ حَتّی یُعرِبَ عَنها لِسانُها . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ خَلَقتَ القُلوبَ عَلی إِرادَتِکَ ، وفَطَرتَ العُقولَ عَلی مَعرِفَتِکَ ، فَتَمَلمَلَتِ (4) الأَفئِدَهُ مِن مَخافَتِکَ ، وصَرَخَتِ القُلوبُ بِالوَلَهِ ، وتَقاصَرَ وُسعُ قَدرِ العُقولِ عَنِ الثَّناءِ عَلَیکَ ، وَانقَطَعَتِ الأَلفاظُ عَن مِقدارِ مَحاسِنِکِ ، وکَلَّتِ الأَلسُنُ عَن إِحصاءِ نِعَمِکَ ، فَإِذا وَلَجَت بِطُرُقِ البَحثِ عَن نَعتِکَ بَهَرَتها حَیرَهُ العَجزِ عَن إِدراکِ وَصفِکَ ، فَهِیَ تَرَدَّدُ فِی التَّقصیرِ عَن مُجاوَزَهِ ما حَدَّدتَ لَها ؛ إِذ لَیسَ لَها أن تَتَجاوَزَ ما أَمَرتَها . (5)

.

1- .أعْرَبَ الرَّجُلُ عن نَفْسِه ، إذا بَیَّنَ وأوضَحَ. (معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 299 «عرب») . والظّاهِر أنّ الإعراب فی هذا المَوضِع کنایه عن تمییز الحقّ والباطل .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 129 ح 14811 عن جابر بن عبد اللّه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 203 ح 9386 ولیس فیه ذیله من «فإذا أعرب» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 303 ح 15588 ، السنن الکبری : ج 9 ص 219 ح 18334 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 134 ح 2566 وفیه «یوم خیبر» بدل «یوم حنین» ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 122 ح 20090 نحوه .
4- .تَمَلْمَل : تقلّبَ (القاموس المحیط : ج 4 ص 52 «ملل») .
5- .مهج الدعوات : ص 154 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 403 ح 34 .

ص: 169

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر نوزادی ، با سرشت خدایی زاده می شود تا آن گاه که به زبانش آن را بیان کند ، و چون زبانش آن را بیان کند ، آن گاه است که یا سپاس گزار است و یا ناسپاس .

مسند ابن حنبل به نقل از اسود بن سریع :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ حنین ، گردانی را اعزام کرد و آنها با مشرکان جنگیدند و فرزندان آنها را نیز کشتند . چون برگشتند ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «چرا کودکان را کشتید؟» . گفتند : ای پیامبر خدا! آنها فرزندان مشرکان بودند . فرمود : «مگر بهترین های شما ، جز فرزندان کسانی هستند که مشرک بودند؟! سوگند به آن که جان محمّد در دست اوست ، هیچ شخصی به دنیا نمی آید ، مگر آن که بر سرشت الهی است ، تا آن گاه که زبانش آن را آشکار کند» .

امام علی علیه السلام :بار الها! تو دل ها را بر ارادت به خودت آفریدی و خردها را بر شناخت خود سرشتی . پس دل ها از ترس تو بی قراری می کنند و قلب ها فریاد عشق [به تو ]برمی آورند و خردها گنجایش ثنای تو را ندارند و کلمات از بیان خوبی های تو قاصرند و زبان ها از شمارش نعمت هایت ، الکن اند . هر گاه در راه های جستجو از اوصافت قدم نهند ، عجز از رسیدن به وصف تو ، آنان را متحیّر و خیره می گردانَد و از مرزی که برایشان نهاده ای ، نمی توانند فراتر بروند ؛ زیرا آنان را نرسد که از آنچه فرمانشان داده ای ، تجاوز کنند .

.


ص: 170

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلی مَعرِفَهِ رُبوبِیَّتِهِ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :بِصُنعِ اللّهِ یُستَدَلُّ عَلَیهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِطرَهِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ . (2)

راجع : ص142 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثانی : الهداه إلی معرفه اللّه / اللّه عز و جل) وص178 (الفصل الثالث : مبادئ معرفه اللّه عز و جل / المیثاق الفطری) وص182 (تجلّی الفطره عند الشدائد) .

.

1- .الکافی : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید عن الإمام الرضا علیه السلام .
2- .التوحید : ص 35 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ، الأمالی للمفید : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری ، الأمالی للطوسی : ص 2 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری ، تحف العقول : ص 62 عن الإمام علی علیه السلام وفیه «وبالفکره» بدل «وبالفطره» ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .

ص: 171

امام علی علیه السلام :ستایش ، خداوندی را که ستایش خویش را به بندگانش الهام فرمود ، و آنان را بر شناسایی ربوبیّتش سرشت .

امام رضا علیه السلام :از طریق ساخته های خدا ، به وجود او راه برده می شود و به واسطه خردها ، شناخت او حاصل می گردد ، و از رهگذر فطرت ، حجّت [و برهان بر وجود] او ثابت می شود .

ر .ک : ص 143 (خدا / مبحث یکم / فصل دوم : راه نمایان شناخت خدا / خداوند) ، و ص 179 (فصل سوم : مبانی شناخت خدا / پیمان فطری) و ص 183 (تجلّی فطرت در سختی ها) .

.


ص: 172

. .


ص: 173



بحثی درباره فطرت خداشناسی

اشاره

بحثی در باره فطرت خداشناسینخستین مبدأ خداشناسی ، فطرت (سرشت) انسان است . آیات و احادیثی که دلالت بر این موضوع دارند چنان که در فصل سوم ملاحظه شد به سه دسته تقسیم می شوند : دسته اوّل ، آیات و احادیثی هستند که دلالت می کنند بر این که خداشناسی ، به صورت یک احساس ، در وجود همه انسان ها نهاده شده است . چکیده این دسته از آیات و احادیث ، در این حدیث نبوی آمده است که می فرماید : کُلُّ مَولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَهِ ، یَعنی عَلَی المَعرِفَهِ بِأنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ . (1) هر مولودی ، بر فطرت خود ، یعنی بر معرفت به این که خدای عز و جل آفریدگار اوست ، متولّد می شود . دسته دوم ، متونی هستند که بر اساس آنها ، خداوند متعال ، از همه مردم ، پیش از تولّدشان ، بر ربوبیّت خود پیمان گرفته است ، مانند این آیه قرآن : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا . (2) و [یاد کن] آن گاه را که پروردگارت از پشت های بنی آدم ، ذریّه آنان را برگرفت و

.

1- .ر . ک : ص 166 ح 40 .
2- .اعراف : آیه 172 .

ص: 174

آنان را بر خودشان گواه ساخت که : آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند : چرا ؛ گواهی دادیم» . یکی از اصحاب بزرگ امام صادق علیه السلام به نام زراره ، در باره این که چگونه خداوند از همه انسان ها بر ربوبیّت خود اقرار گرفته ، از آن امام علیه السلام توضیح خواست . امام علیه السلام فرمود : ثَبَتَتِ المَعرِفَهُ فی قُلوبِهِم . (1) معرفت ، در دل هایشان استوار شد . و در بعضی نقل ها آمده است : أثبَتَ المَعرِفَهَ فی قُلوبِهِم . (2) معرفت را در دل هایشان استوار کرد . همچنین عبد اللّه بن مسکان ، روایت کرده است که امام صادق علیه السلام در این باره که آیا پرسش درون این آیه ، رو در رو بود ، فرمود : نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَهُ و نَسُوا المَوقِفَ و سَیَذکُرونَهُ ، و لَولا ذلِکَ لَم یَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ و رازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِی الذَّرِّ و لَم یُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ : «فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» (3) . (4) آری . معرفت ، استوار شد و جایگاه [پیمان] از یاد رفت و به زودی به یاد خواهند آورد و اگر چنین نبود ، هیچ کس خالق و رازق خود را نمی شناخت . پس برخی از آنها ، در عالم «ذرّ» به زبان ، اقرار کردند ؛ ولی به دل ، ایمان نیاوردند . از این روست که خدا فرمود : «آنان به آنچه پیش تر تکذیب کرده بودند ، ایمان نمی آوردند» .

.

1- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 4 ص 94 ح 3423 .
2- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 4 ص 94 ح 3422 .
3- .اعراف : آیه 101 .
4- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 4 ص 94 ح 3421 .

ص: 175

گفتنی است که آیات و احادیثِ میثاق فطری را دو گونه می توان تفسیر کرد : 1 . ظاهر این آیات و احادیث ، به مرحله ای از حیات انسان ها اشاره می کند که پیش از پیدایش دنیاست و در آن ، خداوند ، خود را به همه انسان ها معرّفی کرده و آنان را با «آیا من پروردگار شما نیستم؟» مخاطب ساخته است و همه آنها در پاسخ ، «چرا» گفته اند و به ربوبیّت پروردگار خود اعتراف کرده اند . بدین سان ، میثاقی میان انسان و خدا بسته شده است که پیمان فطری نامیده می شود . اثر این میثاق ، معرفت قلبی انسان به خداست که در وضعیت خاصّی بروز می کند ، هر چند کسی خصوصیات مکان میثاق را به یاد نمی آورد ، چنان که امام صادق علیه السلام در تبیین آیه میثاق می فرماید : ثَبتَتَ المَعرِفَهُ و نَسُوا الوَقتَ و سَیَذکُرونَهُ یَوما ، و لَولا ذلِکَ لَم یَدرِ أحَدٌ مَنْ خالِقُهُ و لا مَن رازِقُهُ . (1) معرفت ، استوار شد و موقف [پیمان و میثاق] را از یاد بردند و به زودی ، آن را به یاد خواهند آورد و اگر چنین نبود ، هیچ کس ، نه خالق خود را می شناخت و نه روزی رسان خود را . 2 . احتمال دیگر ، این است که مقصود از سؤال و جواب و پیمان ، به صورت مرسوم نباشد ؛ بلکه مقصود ، پیمانِ فطرت انسان با خداوند متعال باشد . اعتراف او به ربوبیّت خدای یگانه نیز همان شناختی است که خداوند در فطرت (سرشت) بشر قرار داده و ثبت فرموده است . (2) دسته سوم ، نُصوصی (متونی) هستند که طبیعت انسان را به گونه ای ترسیم می کنند که وقتی در بن بست سختی ها قرار بگیرد ، موانع شناخت ، از جلوی دیده جان وی کنار می روند و در این حال ، با همه وجود ، خدا را احساس می کند و دست نیاز به

.

1- .ر . ک : ص 178 ح 51 .
2- .ر . ک : تقریرات فلسفه امام خمینی : ج 2 ص 31 .

ص: 176



معنای خداشناسی فطری

روشن ترین براهین توحید فطری

سوی آن بی نیاز می بَرَد . جمع بندیِ آیات قرآن در این زمینه ، در کلام نورانی امام عسکری علیه السلام بدین گونه آمده است : هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ إلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَ الشَّدائِدِ کُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن کُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، و تَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَمیعِ ما سِواهُ . (1) خداوند ، کسی است که هر مخلوقی ، در نیازها و سختی ها و به هنگام قطع امید از همه افراد دیگر و وسیله های غیر از او ، بدو روی می آورد .

معنای خداشناسی فطریخداشناسی فطری ، دو معنا دارد : یکی خداشناسیِ عقلی و دیگری خداشناسیِ قلبی . مقصود از خداشناسی عقلی ، این است که خداوند متعال ، عقل و اندیشه انسان را به گونه ای آفریده است که توجّه به هستی و نظام حاکم بر آن ، خود به خود و بدون این که نیازی به استدلال باشد ، اعتقاد به وجود خدا را در انسان ایجاد می کند . خداشناسی قلبی نیز به معنای این است که انسان ، به حسب ساختمان روحی و سرشت ذاتی ، نیازمند و خواهانِ خدا آفریده شده و خداجویی و خداخواهی ، به صورت یک احساس ریشه دار و اصیل ، در ذات انسان قرار گرفته است . بنا بر این ، خداشناسیِ فطریِ عقلی ، از مقوله علم است و خداشناسیِ فطریِ قلبی ، از مقوله احساس .

روشن ترین برهان های توحید فطریدسته سوم از متونی که بدانها اشاره شد ، در واقع ، بیانگر روشن ترین برهان های تجربی برای توحید فطری اند ، که قرآن کریم ، برای معرّفی خداوند متعال به عنوان

.

1- .ر . ک : ص 186 ح 56 .

ص: 177

حقیقتی که انسان ذاتا با او آشناست و خود را نیازمند به او می یابد ، مکرّر بدان استناد کرده است . تجربه نشان می دهد که هر گاه مشکلات زندگی ، از هر طرف ، آدمی را احاطه می کنند و همه راه حل ها به بن بست می رسند ، دست نیرومند بلا (مصیبت) ، حجاب های معرفت را می زداید . در این حال ، همه انسان ها ، حتّی آنان که منکر خدا بوده اند ، خداشناس می شوند و از او استمداد می جویند .

.


ص: 178

3 / 1 1المیثاقُ الفِطرِیُّالکتاب«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ » . (1)

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَابَنِی ءَادَمَ أَن لَا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ » . (2)

الحدیثتفسیر العیّاشی عن زراره :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ» إلی قوله : «أَنفُسِهِمْ» ، قالَ : أَخرَجَ اللّهُ مِن ظَهرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إلی یَومِ القِیامَهِ ، فَخَرَجوا وهُم کَالذَّرِّ (3) ، فَعَرَّفَهُم نَفسَهُ ، وأَراهُم نَفسَهُ ، ولَولا ذلِکَ ما عَرَفَ أَحَدٌ رَبَّهُ ، وذلِکَ قَولُهُ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (4) . (5)

الإمام الباقر علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ» إِلی قَولِهِ : «شَهِدْنَا» :ثَبَتَتِ المَعرِفَهُ، ونَسُوا المَوقِفَ وسَیَذکُرونَهُ، ولَولا ذلِکَ لَم یَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ولا مَن رازِقُهُ. (6)

.

1- .الأعراف : 172 .
2- .یس : 60 و 61 .
3- .فی بیان معنی عالَم الذّر وتفسیر الآیه الکریمه راجع : المیزان فی تفسیر القرآن : ج 8 ص 306 330 .
4- .لقمان : 25 .
5- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 40 ح 111 ، التوحید : ص 330 ح 9 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 11 .
6- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 40 ح 112 ، علل الشرائع : ص 117 ح 1 وفیه «الموقت» بدل «الموقف» والظاهر أنّه تصحیف وکلاهما عن زراره ، الثاقب فی المناقب : ص 567 ح 508 ، کشف الغمّه : ج 3 ص 209 ، مختصر بصائر الدرجات: ص161 والثلاثه الأخیره عن أبیهاشم عن الإمام العسکری علیه السلام ، بحار الأنوار : ج5 ص243 ح32.

ص: 179



3 / 1 - 1 پیمان فطری

3 / 1 1پیمان فطریقرآن«و [یاد کن] آن گاه را که پروردگارت از پشت های بنی آدم ، ذریّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت که : آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند : «چرا ؛ گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید : «ما از این [امر] ، غافل بودیم»» .

«ای فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید ؛ زیرا وی دشمن آشکار شماست ، و این که مرا بپرستید [که] این است راه راست؟» .

حدیثتفسیر العیّاشی به نقل از زراره :از امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند : «و [یاد کن ]آن گاه را که پروردگارت از پشت های بنی آدم» تا «بر خودشان گواه ساخت» سؤال کردم . فرمود : «خداوند ، ذریّه آدم را که تا روز قیامت می آیند ، از پشت او بیرون آورد و همگی به سان مورچه زرد بیرون ریختند ، و خدا خودش را به آنان شناسانید و خویش را نشانشان داد . و اگر آن (عهدِ «اَلَست») نبود ، هیچ کس پروردگارش را نمی شناخت . این است معنای سخن او که : «و اگر از آنان بپرسی : چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ هر آینه می گویند : خدا» .

امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند بزرگ : «و [یاد کن] آن گاه را که پروردگارت از پشت های بنی آدم» تا «گواهی دادیم» :شناخت ، مسجّل شد ؛ امّا [فرزندان آدم] آن صحنه [و پیمان معرفت] را از یاد بردند و به زودی به یاد خواهند آورد ، و اگر آن (عهد «اَلَست») نبود ، هیچ کس نمی دانست که آفریدگارش کیست و روزی رسانش چه کسی است .

.


ص: 180

الإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ» :کانَ ذلِکَ مُعایَنَهً للّهِِ ، فَأَنساهُمُ المُعایَنَهَ وأَثبَتَ الإِقرارَ فی صُدورِهِم ، ولَولا ذلِکَ ما عَرَفَ أَحَدٌ خالِقَهُ ولا رازِقَهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (1) . (2)

تفسیر القمّی عن ابن مسکان عن الإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی» :قال : قُلتُ : مُعایَنَهً کانَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَهُ ونَسُوا المَوقِفَ وسَیَذکُرونَهُ ، ولَولا ذلِکَ لَم یَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ورازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِی الذَّرِّ ولَم یُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ : «فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» (3) . (4)

الإمام الصادق علیه السلام :نَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَی النِّعَمِ السَّابِغَهِ ، وَالحُجَجِ البالِغَهِ ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّهِ وَالعامَّهِ ، فَکانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتیأَنعَمَ بِها تَقریرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِیَّتِهِ ، وأَخذُهُ میثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ . (5)

.

1- .الزخرف : 87 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 438 ح 1015 عن زراره ، بحار الأنوار : ج 5 ص 223 ح 13 .
3- .الأعراف : 101 .
4- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 248 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 237 ح 14 .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن توحید المفضّل .

ص: 181

امام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند متعال که : «و [یاد کن] آن گاه را که پروردگارت از پشت های بنی آدم ، ذریّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت» :این کار با مشاهده خداوند [به وسیله آنان ]صورت گرفت . بعد ، [خدا] آن مشاهده را از یاد آنان برد ؛ امّا اقرار [به وجودش] را در سینه هایشان تثبیت کرد ، و اگر آن نبود ، هیچ کس آفریدگار و روزی رسان خویش را نمی شناخت ، و این است معنای سخن خداوند که : «اگر از آنان بپرسی که چه کسی آفریدشان ، هر آینه می گویند : خدا» .

تفسیر القمّی به نقل از ابن مسکان :در باره آیه شریف : «و آن گاه را که پروردگارت از پشت های بنی آدم ، ذریّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت که : آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند : چرا» از امام صادق علیه السلام پرسیدم و گفتم : این ، به صورت مشاهده بود؟ فرمود : «آری . پس شناخت ، صورت پذیرفت ؛ ولی آنها این صحنه را فراموش کردند و زودا که به یادش آورند . و اگر آن (پیمان خداشناسی) نبود ، هیچ کس نمی دانست که آفریدگار و روزی دهنده اش چه کسی است . از میان ذریّه آدم ، برخی در همان عالم «ذرّ» ، به زبان ، اقرار کردند و به دل ، ایمان نیاوردند . از این رو ، خداوند فرموده است : «اینان به آنچه پیش تر تکذیب کرده بودند ، ایمان نمی آورند» .

امام صادق علیه السلام :ما خداوند را بر نعمت های سرشار و حجّت های رسا و آزمون نیکش نسبت به خاص و عام ، سپاس می گوییم . یکی از نعمت های بزرگ و الطاف سترگ او که ارزانی داشت ، این است که دل های مردمان را بر ربوبیّت خویش به اقرار وا داشت ، و بر شناخت خود ، از آنان پیمان گرفت .

.


ص: 182

3 / 1 2تجلّی الفِطْرَهِ عِندَ الشَّدائدِالکتاب«وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْاْ رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَهً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ » . (1)

«وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَاءِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَاءِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ » . (2)

«وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ * ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنکُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ » . (3)

راجع : الزمر : 8 ، 49 ، یونس : 12 ، 22 ، الإسراء : 67 ، العنکبوت : 65 ، الأنعام : 40 ، 41 .

الحدیثربیع الأبرار :قالَ رَجُلٌ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام : مَا الدَّلیلُ عَلَی اللّهِ ؟ ولا تَذکُر لِیَ العالَمَ وَالعَرَضَ وَالجَوهَرَ . فَقالَ لَهُ : هَل رَکِبتَ البَحرَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : هَل عَصَفَت بِکُمُ الرّیحُ حَتّی خِفتُمُ الغَرَقَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَلِ انقَطَعَ رَجاؤُکَ مِنَ المَرکَبِ وَالمَلّاحینَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَتَبَّعَت نَفسُکَ أنَّ ثَمَّ مَن یُنجیکَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَإِنَّ ذاکَ هُوَ اللّهُ ، قالَ اللّهُ تَعالی : «ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّاإِیَّاهُ» ، (4) «إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ» . (5)

.

1- .الروم : 33 .
2- .یونس : 90 .
3- .النحل : 53 و 54 .
4- .الإسراء : 67 .
5- .ربیع الأبرار : ج 1 ص 663 .

ص: 183



3 / 1 - 2 تجلّی فطرت در سختی ها

3 / 1 2تجلّی فطرت در سختی هاقرآن«و چون مردم را رنجی رسد ، پروردگار خود را ، توبه کنان به درگاهش می خوانند ، و آن گاه که از جانب خود رحمتی به آنان چشانَد ، به ناگاه دسته ای از آنان به پروردگارشان شرک می آورند» .

«و بنی اسرائیل را از دریا گذرانیدیم . پس فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز ، آنان را دنبال کردند ، تا این که وقتی [فرعون] در شُرف غرق شدن قرار گرفت ، گفت : «ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که بنی اسرائیل به او گرویده اند ، نیست ، و من ، از تسلیم شدگانم»» .

«و هر نعمتی که دارید ، از خداست . سپس چون رنجی به شما رسد ، به سوی او روی می آورید و چون آن رنج را از شما برطرف کند ، گروهی از شما به پروردگارشان شرک می ورزند» .

ر .ک : زمر : آیه 8 و 49 ، یونس : آیه 12 و 22 ، اسراء : آیه 67 ، عنکبوت : آیه 65 ، انعام : آیه 40 41 .

حدیثربیع الأبرار :مردی به امام صادق علیه السلام گفت : دلیل بر وجود خدا چیست؟ و برایم نگو : عالَم و جوهر و عَرَض . (1) فرمود : «آیا سفر دریا رفته ای؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا شده است که دریا توفانی شود ، تا جایی که خطر غرق شدن ، شما را تهدید کند؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا در آن حالت ، امیدت از کشتی و کشتیبانان قطع شده است؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا [در آن لحظه] اندیشیده ای که کسی هست نجاتت دهد؟» . گفت : آری . فرمود : «او همان خداست . خداوند بزرگ می فرماید : «هر که را جز او می خوانید ، ناپدید [و فراموش ]می گردد» ، (2) «و چون رنجی به شما رسد ، به سوی او روی می آورید» .

.

1- .یعنی : با برهان عقلی ، استدلال نکن .
2- .کامل آیه این است : «و چون در دریا به شما صدمه ای برسد ، هرکه را جز او می خوانید ، ناپدید [و فراموش ]می گردد» (اسرا : آیه 67) .

ص: 184

الإمام العسکریّ علیه السلام فی قَولِ اللّهِ عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» :«اللّهُ» هُوَ الّذی یَتَأَلَّهُ إِلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مَخلوقٍ ، عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن کُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَمیعِ ما سِواهُ . یَقولُ : بِاسمِ اللّهِ ، أی : أَستَعینُ عَلی اُموری کُلِّها بِاللّهِ الَّذی لا تَحِقُّ العِبادَهُ إِلّا لَهُ ، المُغیثِ إِذَا استُغیثَ ، وَالمُجیبِ إِذا دُعِیَ . وهُوَ ما قالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ علیه السلام : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، دُلَّنی عَلَی اللّهِ ما هُوَ ؟ فَقَد أکثَرَ عَلَیَّ المُجادِلونَ وحَیَّرونی . فَقالَ لَهُ : یا عَبدَ اللّه ، هَل رَکِبتَ سَفینَهً قَطُّ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل کُسِرَ بِکَ حَیثُ لا سَفینَهَ تُنجیکَ ولا سِباحَهَ تُغنیکَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَعَلَّقَ قَلبُکَ هُنالِکَ أنَّ شَیئا مِنَ الأَشیاءِ قادِرٌ عَلی أن یُخَلِّصَکَ مِن وَرطَتِکَ ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ الصّادِقُ علیه السلام : فَذلِکَ الشَّیءُ هُوَ اللّهُ القادِرُ عَلَی الإِنجاءِ حَیثُ لا مُنجِیَ ، وعَلَی الإغاثَهِ حَیثُ لا مُغیثَ. ثُمَّ قالَ الصّادِقُ علیه السلام : ولَرُبَّما تَرَکَ بَعضُ شیعَتِنا فِیافتِتاحِ أمرِهِ بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ، فَیَمتَحِنُهُ اللّهُ بِمَکروهٍ لِیُنَبِّهَهُ عَلی شُکرِ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی وَالثَّناءِ عَلَیهِ ، ویَمحَقَ عَنهُ وَصمَهَ تَقصیرِهِ عِندَ تَرکِهِ قَولَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. قالَ : وقامَ رَجُلٌ إِلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلام فَقالَ : أَخبِرنی عَن مَعنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» . فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام : حَدَّثَنی أَبی ، عَن أَخیهِ الحَسَنِ، عَن أَبیهِ أمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام : أنَّ رَجُلاً قامَ إِلَیهِ فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، أَخبِرنی عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» ما مَعناهُ ؟ فَقالَ : إِنَّ قَولَکَ : «اللّه » أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذی لا یَنبَغی أن یُسَمّی بِهِ غَیرُ اللّهِ ، ولَم یَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : فَما تَفسیرُ قَولِهِ : «اللّه » ؟ قالَ : هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ إِلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَمیعِ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن کُلِّ مَن سِواهُ ، وذلِکَ أنَّ کُلَّ مُتَرَئِّسٍ فی هذِهِ الدُّنیا ومُتَعَظِّمٍ فیها وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغیانُهُ وکَثُرَت حَوائِجُ مَن دَونَهُ إِلَیهِ ، فَإِنَّهُم سَیَحتاجونَ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها هذَا المُتَعاظِمُ ، وکَذلِکَ هذَا المُتَعاظِمُ یَحتاجُ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها ، فَیَنقَطِعُ إِلَی اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ ، حَتّی إِذا کَفی هَمَّهُ عادَ إِلی شِرکِهِ ، أما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل : «قُلْ أَرَءَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَهُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ» (1) . (2)

راجع : ص 142 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثانی / الهداه إلی معرفه اللّه عز و جل / اللّه عز و جل) وص 178 (الفصل الثالث : المیثاق الفطری) .

.

1- .الأنعام : 40 41 .
2- .التوحید : ص 230 ح 5 ، معانی الأخبار : ص 4 ح 2 وفیه إلی «حیث لا مغیث» وکلاهما عن یوسف بن محمّد بن زیاد وعلیّ بن محمّد بن سیّار ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 16 وراجع : إرشاد القلوب : ص 168 .

ص: 185

امام عسکری علیه السلام در باره «بسم اللّه الرحمن الرحیم» :«اللّه » آن موجودی است که هر مخلوقی ، در هنگام نیازها و سختی ها و قطع امید کردن از هر کسی جز او و کوتاه شدن دست از هر آنچه غیر اوست ، به او روی می آورد . می فرماید : «بسم اللّه » ؛ یعنی : در همه کارهایم از خدایی کمک می جویم که بندگی ، جز سزاوار او نیست ، [همان که ]هر گاه از او فریادخواهی شود ، به فریاد می رسد ، و هر گاه خوانده شود ، پاسخ می دهد . و این [معنا] همان چیزی است که مردی به امام صادق علیه السلام گفت : ای پسر پیامبر خدا! مرا راهنمایی کنید که خدا چیست ؛ زیرا مجادله گران ، بسیار با من بحث می کنند و دچار حیرتم کرده اند . پس به او فرمود : «ای بنده خدا! آیا هرگز به کشتی نشسته ای؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا پیش آمده است که کشتی بشکند ، به طوری که نه کشتی ای باشد که نجاتت دهد و نه شنایی به کار تو آید؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا در این هنگام ، به دلت گذشته است که چیزی هست که می تواند تو را از هلاکت نجات بدهد؟» . گفت : آری . [امام] صادق علیه السلام فرمود : «آن چیز ، همان خداست که آن جایی که نجاتبخش و کمک رسانی نیست ، او قادر به نجات دادن و کمک کردن است» . سپس [امام] صادق علیه السلام فرمود : «گاه ، یکی از شیعیان ما کار خود را با «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آغاز نمی کند . پس خداوند ، او را به امری ناگوار مبتلا می کند تا او را متوجّه سپاس گزاری از خداوند متعال و ثناگویی او کند و لکّه تقصیر در ترک «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را از او بزداید» . مردی در نزد [امام] زین العابدین علیه السلام برخاست و گفت : مرا از معنای «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آگاه کن . [امام] زین العابدین علیه السلام فرمود : «پدرم ، از برادرش حسن علیه السلام ، در باره پدرش امیر مؤمنان علیه السلام ، برایم حدیث کرد که : مردی در نزد ایشان برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! مرا از معنای «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آگاه کن . فرمود : کلمه اللّه ، بزرگ ترین نام از نام های خداوند عز و جل است ، و نامی است که سزاوار نیست غیر خدا به آن نامیده شود ، و هیچ مخلوقی بدان نامیده نشده است . مرد گفت : تفسیر اللّه چیست؟ فرمود : اللّه ، موجودی است که هر مخلوقی در هنگام نیازها و سختی ها ، آن گاه که از همه چیز جز او قطع امید می شود ، و دست ها از غیر او کوتاه می گردد ، به وی روی می آورد . توضیح ، آن که : هر رئیسی و هر بزرگی در این دنیا ، هرچند بسیار توانگر و قدرتمند باشد و دیگران به او بسیار محتاج باشند ، آنان باز نیازهایی خواهند داشت که آن بزرگ ، توانایی برآوردن آنها را ندارد ، و خودِ آن بزرگ را نیز نیازهایی است که از عهده تأمین آنها بر نمی آید . این جاست که او در هنگام اضطرار و نیازمندی ، به درگاه خدا رو می آورد و چون نیازش برآورده شود ، دوباره به شرک خویش می گراید . مگر این سخن خداوند عز و جل را نشنیده ای که : «بگو : به نظرتان ، آیا اگر عذاب خدا شما را در رسد ، یا رستاخیزْ شما را دریابد ، چنانچه راستگویید ، [کسی ]غیر از خدا را می خوانید؟ [نه ؛] بلکه تنها او را می خوانید ، و اگر او بخواهد ، رنج و بلا را از شما دور می گرداند ، و آنچه را شریک [او ]می گردانید ، فراموش می کنید» » .

ر .ک : ص 143 (خدا / مبحث یکم / فصل دوم : راه نمایان شناخت خدا / خداوند) و ص 179 (فصل سوم / پیمان فطری) .

.


ص: 186

3 / 2العَقلُ3 / 2 1العَقلُ أوَّلُ الأُمورِ ومَبدَؤهاالکافی عن الحسن بن عمّار :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ أوَّلَ الأُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا الَّتی لایَنتَفِعُ شَیء إِلّا بِهِ العَقلُ ، الَّذی جَعَلَهُ اللّهُ زینَهً لِخَلقِهِ ، ونورا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم ، وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقی وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلی ما رَأَوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأَرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَیلِهِ ونَهارِهِ ، وأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم یَزَل ولا یَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبیحِ ، وأنَّ الظُّلمَهَ فِی الجَهلِ ، وأنَّ النُّورَ فِی العِلمِ ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَیهِ العَقلُ . قیلَ لَهُ : فَهَل یَکتَفِی العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَیرِهِ ؟ قالَ : إِنَّ العاقِلَ لِدَلالَهِ عَقلِهِ الَّذی جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزینَتَهُ وهِدایَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّهً ، وأنَّ لَهُ کَراهِیَهً ، وأنَّ لَهُ طاعَهً ، وأنَّ لَهُ مَعصِیَهً ، فَلَم یَجِد عَقلَهُ یَدُلُّهُ عَلی ذلِکَ ، وعَلِمَ أنَّهُ لا یوصَلُ إِلَیهِ إِلّا بِالعِلمِ وطَلَبِهِ ، وأنَّهُ لا یَنتَفِعُ بِعقلِهِ ، إِن لَم یُصِب ذلِکَ بِعِلمِهِ ، فَوَجَبَ عَلَی العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذی لا قِوامَ لَهُ إِلّا بِهِ . (1)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 29 ح 34 .

ص: 187



3 / 2 خِرَد
اشاره

3 / 2 - 1 خِرَد ، سرآمد همه چیزها و مبدأ آنهاست

3 / 2خِرَد3 / 2 1خِرَد ، سرآمد همه چیزها و مبدأ آنهاستالکافی به نقل از حسن بن عمّار :امام صادق علیه السلام فرمود : «نخستینِ چیزها و مبدأ آنها و مایه نیرو و آبادانی آنها که از هر چیز جز با آن ، سود نمی توان برد ، خِرَد است ، و خداوند ، خرد را زیور آفریدگانش و نوری برای آنها قرار داد . با خرد است که بندگان ، آفریدگار خویش را شناختند و دانستند که آنها مخلوق اند ، و او مدبّر است و آنان تحت تدبیرند ، و او ماناست و آنان میرایند . و به وسیله خردهای خویش ، از دیدن مخلوقاتش چون : آسمان و زمین و مِهر و ماه و شب و روزش ، پی بردند که او و این مخلوقات را آفریدگار و مدبّری ازلی و ابدی است . و به وسیله خِرد ، خوب را از بد باز شناختند و دریافتند که تاریکی در نادانی ، و روشنایی در دانش است . اینها چیزهایی هستند که خِرَد ، بندگان را بدانها ره نمون گشته است» . گفته شد : پس آیا سزد که بندگان ، تنها به خرد اکتفا کنند؟ فرمود : «خردمند با راه نمایی همان خِردش که خداوند ، آن را مایه استواری و زیور و هدایتش قرار داده می داند که خدا حقیقت دارد و پروردگارش اوست ، و می داند که آفریدگارش پسند و ناپسند ، و طاعت و معصیتی دارد . نیز دریافته است که خردش او را به [جزئیات] اینها ره نمون نمی شود ، و دانسته که به این چیزها جز با دانش و تحصیل آن نمی توان رسید و اگر به وسیله دانش خود به اینها نرسد ، خردش راه گشای او نیست . از این رو ، تحصیل دانش و ادب که قوام آدمی به آن است بر خردمند ، واجب آمد .

.


ص: 188

الإمام الرضا علیه السلام :بِالعُقولِ یُعتَقَدُ التَّصدیقُ بِاللّهِ . (1)

3 / 2 2العاقِلُ لا یَستَطیعُ جَحدَ ما لا یَعرِفُالکافی عن هشام بن الحکم :کانَ بِمِصرَ زِندیقٌ تَبلُغُهُ عَن أَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أشیاءُ ، فَخَرَجَ إِلَی المَدینَهِ لِیُناظِرَهُ ، فَلَم یُصادِفهُ بِها ، وقیلَ لَهُ : إِنَّهُ خارِجٌ بِمَکَّهَ ، فَخَرَجَ إِلی مَکَّهَ ونَحنُ مَعَ أَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَصادَفَنا ونَحنُ مَعَ أَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فِی الطَّوافِ وکانَ اسمهُ عَبدَ المَلِکِ وکُنیَتُهُ أَبا عَبدِ اللّهِ فَضَرَبَ کِتفَهُ کِتفَ أَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : مَا اسمُکَ ؟ فَقالَ : اسمی عَبدُ المَلِکِ . قالَ : فَما کُنیَتُکَ ؟ قالَ : کُنیَتی أَبو عَبدِ اللّهِ . فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَمَن هذَا المَلِکُ الَّذی أنتَ عَبدُهُ ؟ أمِن مُلوکِ الأَرضِ أم مِن مُلوکِ السَّماءِ ؟ وأَخبِرنی عَنِ ابنِکَ عَبدُ إِلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إِلهِ الأَرضِ ؟ قُل ما شِئتَ تُخصَمُ ! قالَ هِشامُ بنُ الحَکَمِ : فَقُلتُ لِلزِّندیقِ : أما تَرُدُّ عَلَیهِ؟ قالَ : فَقَبَّحَ قَولی . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : إِذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَائْتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، أتاهُ الزِّندیقُ فَقَعَدَ بَینَ یَدَی أَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام لِلزِّندیقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما یُدریکَ ما تَحتُها ؟ قالَ : لا أَدری ، إِلّا أنّی أظُنُّ أن لَیسَ تَحتَها شَیءٌ . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ، لِما لا تَستَیقِنُ ؟ ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أفَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَتَدری ما فیها ؟ قالَ : لا . قالَ : عَجَبا لَکَ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِلِ الأَرضَ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَجُز هُناکَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأنتَ جاحِدٌ بِما فیهِنَّ ، وهَل یَجحَدُ العاقِلُ ما لا یَعرِفُ ؟! قالَ الزِّندیقُ : ما کَلَّمَنی بِهذا أحَدٌ غَیرُکَ! فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَأَنتَ مِن ذلِکَ فی شَکٍّ ؛ فَلَعَلَّهُ هُوَ ، ولَعَلَّهُ لَیسَ هُوَ ؟ فَقالَ الزِّندیقُ : ولَعَلَّ ذلِکَ . فَقالَ أَبو عَبدِاللّهِ علیه السلام : أَیُّهَا الرَّجُلُ، لَیسَ لِمَن لا یَعلَمُ حُجَّهٌ عَلی مَن یَعلَمُ، ولا حُجَّهَ لِلجاهِلِ . یا أَخا أهلِ مِصرَ تَفَهَّم عَنّی، فَإِنّا لا نَشُکُّ فِیاللّهِ أبَدا، أما تَرَی الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّیلَ وَالنَّهارَ یَلِجانِ فَلا یَشتَبِهانِ، ویَرجِعانِ قَدِ اضطُرّا لَیسَ لَهُما مَکانٌ إِلّا مَکانَهُما! فَإِن کانا یَقدِرانِ عَلی أن یَذهَبا فَلِمَ یَرجِعانِ ؟ وإِن کانا غَیرَ مُضطَرَّینِ فَلِمَ لا یَصیرُ اللَّیلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَیلاً ؟ أُضطُرّا وَاللّهِ یا أخا أهلِ مِصرَ إِلی دَوامِهِما ، وَالَّذِی اضطَرَّهُما أحکَمُ مِنهُما وأکبَرُ . فَقالَ الزِّندیقُ : صَدَقتَ . (2)

.

1- .التوحید : ص 40 ح 2 عن القاسم بن أیّوب العلوی ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .
2- .الکافی : ج 1 ص 72 ح 1 ، التوحید : ص 293 ح 4 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 51 ح 25 .

ص: 189



3 / 2 - 2 خردمند را نسزد که آنچه را نمی داند ، انکار کند

امام رضا علیه السلام :به واسطه خردهاست که اعتقاد به خدا حاصل می شود .

3 / 2 2خردمند را نسزد که آنچه را نمی داند ، انکار کندالکافی به نقل از هشام بن حکم :زِندیقی مصری ، آوازه امام صادق علیه السلام را شنیده بود . پس به قصد مناظره با ایشان به مدینه آمد ؛ امّا امام علیه السلام را در مدینه نیافت . به او گفته شد : امام به مکّه رفته است . زندیق ، ره سپار مکّه شد . ما با امام صادق علیه السلام بودیم و در حالی که با ایشان طواف می کردیم ، آن زندیق که نامش عبد الملک و کنیه اش ابو عبد اللّه بود به ما برخورد و شانه اش را به شانه امام صادق علیه السلام زد . امام علیه السلام پرسید : «نامت چیست؟» . گفت : نامم عبد الملک است . پرسید : «کنیه ات چیست؟» . گفت : کنیه ام ابو عبد اللّه است . امام صادق علیه السلام به او فرمود : «این مَلِکی که تو عبد او هستی ، کیست؟ آیا از ملوک زمین است ، یا از ملوک آسمان؟ پسرت [عبد اللّه ] چه؟ بنده خدای آسمان است ، یا بنده خدای زمین؟ هر پاسخی بدهی ، محکوم می شوی!» . به زندیق گفتم : جواب ایشان را نمی دهی؟ او سخن مرا تقبیح کرد . امام صادق علیه السلام فرمود : «طوافم که تمام شد ، نزد ما بیا» . چون امام صادق علیه السلام از طوافْ فارغ شد ، زندیق به نزد امام علیه السلام آمد و مقابل ایشان نشست و ما هم گرد ایشان بودیم . امام صادق علیه السلام به زندیق فرمود : «آیا می دانی [و قبول داری] که زمین ، زیر و زِبَری دارد؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا زیر زمین رفته ای؟» . گفت : نه . فرمود : «پس چه می دانی که زیر آن چیست؟» . گفت : نمی دانم ؛ امّا گمان می کنم که زیر زمین ، چیزی نیست . فرمود : «گمان ، [نشانه] ناتوانی است . چرا با یقین نمی گویی؟!» . (1) سپس فرمود : «آیا به آسمان ، بالا رفته ای؟» . گفت : نه . فرمود : «شگفت از تو! نه به مشرق رسیده ای و نه به مغرب ، نه به [اعماق ]زمین رفته ای و نه به آسمانْ بر شده ای ، و نه از آن عبور کرده ای تا بدانی فراسوی آسمان چیست و با این حال ، آنچه را در آنهاست ، انکار می کنی . آیا خردمند ، چیزی را که نمی داند ، منکر می شود؟!» . زندیق گفت : تاکنون هیچ کس غیر از شما با من این گونه سخن نگفته است! امام صادق علیه السلام فرمود : «بنا بر این ، تو در این باره شک داری که شاید باشد و شاید نباشد» . زندیق گفت : شاید این گونه باشد . امام صادق علیه السلام فرمود : «ای مرد! کسی که نمی داند ، بر کسی که می داند ، حجّتی ندارد و نادان را حجّتی نیست . ای مرد مصری! از من به گوش گیر ، که ما هرگز در باره خدا شک نداریم . مگر نمی بینی که مهر و ماه و شب و روز ، در پی هم می آیند ، بی آن که در هم آمیزند و بازگشت کنند ، و [در این آمد و شد خود ]ناچارند و مکانی (مداری) جز مکان خود ندارند . اگر [به اختیار] می توانند بروند ، پس چرا برمی گردند؟ و اگر مجبور نیستند ، پس چرا شب ، تبدیل به روز نمی شود و روز تبدیل به شب؟ به خدا سوگند ای مرد مصری که آنها به حرکت دائمی خود ناچارند و آن که ناچارشان ساخته ، از آنها فرمان رواتر و باعظمت تر است» . زندیق گفت : راست گفتی .

.

1- .یعنی : این که می گویی : «گمان می کنم» ، نشانه ناتوانی فکری توست ، در صورتی که با به کارگیری اندیشه می توانی به یقین برسی .

ص: 190

. .


ص: 191

. .


ص: 192

3 / 2 3الاِحتِیاطُ العَقلیُّ فِی العَقائِدِالإمام علیّ علیه السلام مِمّا نُقِلَ عَنهُ علیه السلام ، وقیلَ : هُما لِغَیرِهِ : زَعَمَ المُنَجِّمُ وَالطَّبیبُ کِلاهُماأن لا مَعادَ فَقُلتُ ذاکَ إِلَیکُما إِن صَحَّ قَولُکُما فَلَستُ بِخاسِرٍأو صَحَّ قَولی فَالوَبالُ عَلَیکُما (1)

عنه علیه السلام فِی الدّیوانِ المَنسوبِ إِلَیهِ : قالَ المُنَجِّمُ وَالطَّبیبُ کِلاهُمالَن یُحشَرَ الأَمواتُ قُلتُ إِلَیکُما (2) إِن صَحَّ قولُکُما فَلَستُ بِخاسِرٍإِن صَحَّ قَولی فَالخَسارُ إِلَیکُما (3)

.

1- .مطالب السؤول : ج 1 ص 256 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 87 ح 92 .
2- .فی الطبعه المعتمده : «إلیهِما» ، والتصویب من طبعه اُخری .
3- .الدیوان المنسوب إلی الإمام علیّ علیه السلام : ص 520 ح 393 .

ص: 193



3 / 2 - 3 احتیاط عقلی در عقاید

3 / 2 3احتیاط عقلی در عقایدامام علی علیه السلام در دو بیتِ نقل شده از ایشان ، و بنا به قولی : این دو بیت ، از شخص دیگری است :منجّم و طبیب ، هر دو ، می گویند که معادی نیست . گفتم : این ، ادّعای شماست اگر سخن شما درست باشد ، من زیان نکرده ام و اگر سخن من درست باشد ، بیچاره شمایید .

امام علی علیه السلام در دیوان منسوب به ایشان :منجّم و طبیب ، هر دو ، گفتند : مردگان را هرگز رستاخیزی نیست . گفتم : اینک اگر سخن شما درست باشد ، من زیانی نکرده ام و اگر سخن من درست باشد ، شما بازنده اید .

.


ص: 194

الإمام الصادق علیه السلام فی مُناظَرَتِهِ لِلطَّبیبِ الهِندِیِّ :قُلتُ : أرَأَیتَ إِن کانَ القَولُ قَولَکَ ، فَهَل یُخافُ عَلَیَّ شَیءٌ مِمّا أُخَوِّفُکَ بِهِ مِن عِقابِ اللّهِ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : أفَرَأَیتَ إِن کانَ کَما أَقولُ وَالحَقُّ فی یَدی ألَستُ قَد أَخَذتُ فیما کُنتُ أُحاذِرَ مِن عِقابِ الخالِقِ بِالثِّقَهِ ، وأنَّکَ قَد وَقَعتَ بِجُحودِکَ وإِنکارِکَ فِی الهَلَکَهِ ؟ قالَ : بَلی . قُلتُ : فَأَیُّنا أَولی بِالحَزمِ وأقرَبُ مِنَ النَّجاهِ ؟ قالَ : أنتَ . (1)

الکافی عن أبی منصور المتطبّب :أخبَرَنی رَجُلٌ مِن أَصحابی ، قالَ : کُنتُ أنَا وابنُ أبِی العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ وأومَأَ بِیَدِهِ إِلی مَوضِعِ الطَّوافِ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِیَّهِ إِلّا ذلِکَ الشَّیخَ الجالِسَ یَعنی أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ (2) وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبی العَوجاءِ : وکَیفَ أَوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّیخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَنّی رَأَیتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أَبِی العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فیهِ مِنهُ . قالَ : فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّی أَخافُ أن یُفسِدَ عَلَیکَ ما فی یَدِکَ . فَقالَ : لَیسَ ذا رَأیَکَ ، ولکِنَّکَ تَخافُ أن یَضعُفَ رأیُکَ عِندی فی إِحلالِکَ إِیّاهُ المَحَلَّ الَّذی وَصَفتَ . فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: أمّا إِذا تَوَهَّمتَ عَلَیَّ هذا فَقُم إِلَیهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ، ولا تَثنِ عِنانَکَ إِلَی استِرسالٍ فَیُسَلِّمَکَ إِلی عِقالٍ ، وسِمهُ ما لَکَ أو عَلَیکَ . قالَ: فَقامَ ابنُ أَبِی العَوجاءِ، وبَقیتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَینِ ، فَلَمّا رَجَعَ إِلَینا ابنُ أَبِی العَوجاءِ ، قالَ : وَیلَکَ یَابنَ المُقَفَّعِ ، ما هذا بِبَشَرٍ ! وإِن کانَ فِی الدُّنیا روحانِیٌّ یَتَجَسَّدُ إِذا شاءَ ظاهِرا ویَتَرَوَّحُ إِذا شاءَ باطِنا فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وکَیفَ ذلِکَ ؟ قالَ : جَلَستُ إِلَیهِ ، فَلَمّا لَم یَبقَ عِندَهُ غَیرِی ابتَدَأَنی ، فَقالَ : إِن یَکُنِ الأَمرُ عَلی ما یَقولُ هؤُلاءِ ، وهُوَ عَلی ما یَقولونَ یَعنی أهلَ الطَّوافِ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإِن یَکُنِ الأَمرُ عَلی ما تَقولونَ ، ولَیسَ کَما تَقولونَ ، فَقَدِ استَوَیتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : یَرحَمُکَ اللّهُ ! وأیُّ شَیءٍ نَقولُ؟ وأیُّ شَیءٍ یَقولونَ ؟ ما قَولی وقولُهُم إِلّا واحِدا ! فَقالَ : وکَیفَ یَکونُ قَولُکَ وقَولُهُم واحِدا وهُم یَقولونَ : إِنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ویَدینونَ بِأَنَّ فِی السَّماءِ إِلها ، وأنَّها عُمرانٌ ، وأنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَیسَ فیها أَحَدٌ ؟! (3)

.

1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 154 نقلاً عن رساله الإهلیلجه .
2- .رَعاع الناس : غوغاؤهم وسقّاطهم وأخلاطهم ، الواحد : رَعاعه (النهایه : ج 2 ص 235 «رعع») .
3- .الکافی : ج 1 ص 74 ح 2 ، التوحید : ص 126 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 18 .

ص: 195

امام صادق علیه السلام در یادکردِ مناظره اش با طبیب هندی :گفتم : «اگر سخن تو درست باشد ، در آن صورت ، آیا از کیفر خداوند که تو را از آن بیم می دهم ، بیمی بر من می رود؟» . گفت : نه . گفتم : «اگر مطلب چنان باشد که من می گویم و البتّه حق با من است آیا از کیفر آفریدگار که از آن حذر می کنم ، در امان نمانده ام و تو ، با نفی و انکارت ، به هلاکت نیفتاده ای؟» . گفت : چرا . گفتم : «پس ، کدام یک از ما به احتیاط ، سزاوارتر و به نجات ، نزدیک تر است؟» . گفت : تو .

الکافی به نقل از ابو منصور طبیب :مردی از یارانم به من خبر داد ، گفت : من و ابن ابی العوجاء و عبد اللّه بن مقفّع در مسجد الحرام بودیم . ابن مقفّع با دستش به محلّ طواف اشاره کرد و گفت : این خلق را که می بینید ، هیچ کدامِ آنها سزاوار نام انسان بودن نیستند ، مگر آن شیخی که نشسته است و مقصودش أبو عبد اللّه ، جعفر بن محمّد [صادق] علیه السلام بود و بقیّه همگی ، مشتی بی سر و پا و حیوان اند . ابن ابی العوجاء به او گفت : چگونه این نام را تنها شایسته این شیخ می دانی و نه بقیّه؟ گفت : چون در او چیزی دیدم که در دیگران ندیدم . ابن ابی العوجاء به او گفت : لازم است گفته تو را در باره او بیازمایم . ابن مقفّع گفت : این کار را مکن ؛ زیرا می ترسم مشت تو را باز کند . ابن ابی العوجاء گفت : ترس تو از این نیست ؛ بلکه می ترسی نظرت در باره مقام شامخی که برای او وصف کردی ، نزد من سست شود . ابن مقفّع گفت : حال که چنین گمانی نسبت به من داری ، برخیز و نزد او برو ؛ امّا تا می توانی ، سعی کن نلغزی و عنان خویش را رها نکنی که تو را در بند می کشد ، و مواظب باش سنجیده سخن بگویی . ابن ابی العوجاء برخاست و من و ابن مقفّع همچنان نشسته بودیم . چون ابن ابی العوجاء برگشت ، گفت : وای بر تو ، ای پسر مقفّع! این مرد از جنس بشر نیست! اگر در این دنیا موجودی روحانی باشد که هر گاه بخواهد در قالب جسم درآید و هر گاه بخواهد روحانی و ناپدید شود ، همین مرد است! ابن مقفّع گفت : چه طور؟ گفت : نزد ایشان نشستم و چون همه رفتند و کسی جز من نماند ، ابتدا به سخن کرد و گفت : «اگر مطلب ، چنان باشد که اینها (یعنی مردم طواف کننده) می گویند که همین طور هم هست ، آنها نجات یافته اند و شما هلاک شده اید ، و اگر مطلب ، چنان باشد که شما می گویید که این طور نیست ، شما و آنان یکسانید [و آنها چیزی از دست نداده اند]» . به او گفتم : خدایت رحمت کناد! مگر ما چه می گوییم؟ و آنها چه می گویند؟ گفته من و آنها ، یکی است! گفت : «چگونه گفته تو و آنها یکی است ، در صورتی که آنها می گویند : معاد و پاداش و کیفری دارند ، و معتقدند که در آسمان ، خدایی هست و آسمان ، آباد [از وجود فرشتگان و مخلوقات آسمانی] است ؛ ولی شما مدّعی هستید که آسمان ، ویرانه است و کسی در آن نیست؟!» .

.


ص: 196

الکافی عن بعض أصحابنا رفعه فی خَبَرِ مُناظَرَهِ الإمامِ الصّادِقِ علیه السلام مَعَ ابنِ أَبِی العَوجاءِ ، قال علیه السلام :أرَأَیتَ لَو کانَ مَعَکَ کیسٌ فیهِ جَواهِرُ، فَقالَ لَکَ قائِلٌ : هَل فِی الکیسِ دینارٌ ؟ فَنَفَیتَ کَونَ الدّینارِ فِی الکیسِ ، فَقالَ لَکَ : صِف لِیَ الدِّینارَ وکُنتَ غَیرَ عالِمٍ بِصِفَتِهِ ، هَل کانَ لَکَ أن تَنفِیَ کَونَ الدِّینارِ عَنِ الکیسِ وأنتَ لا تَعلَمُ ؟ قالَ : لا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَالعالَمُ أَکبَرُ وأَطوَلُ وأَعرَضُ مِنَ الکیسِ ، فَلَعَلَّ فِی العالَمِ صَنعَهً مِن حَیثُ لا تَعلَمُ صِفَهَ الصَّنعَهِ مِن غَیرِ الصَّنعَهِ ! فَانقَطَعَ عَبدُ الکَریمِ ، وأَجابَ إِلَی الإِسلامِ بَعضُ أَصحابِهِ ، وبَقِیَ مَعَهُ بَعضٌ . (1)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 77 ، التوحید : ص 297 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 46 ح 20 .

ص: 197

الکافی به نقل از یکی از شیعیان ، که سند آن را به امام صادق علیه السلام می رساند ، در یادکردِ مناظره امام صادق علیه السلام با عبد الکریم بن ابی العوجاء :امام علیه السلام فرمود : «به فرض اگر کیسه ای جواهر داشته باشی و کسی به تو بگوید : آیا در کیسه دینار است؟ و تو بگویی : نیست ، و او به تو بگوید : دینار را برایم وصف کن و تو ندانی که دینار چه شکلی و چگونه است ، آیا چون این را نمی دانی ، حق داری که وجود دینار در کیسه را نفی کنی؟» . گفت : نه . امام صادق علیه السلام فرمود : «جهان هستی که از کیسه[ی جواهر تو] بزرگ تر و پر طول و عرض تر است . شاید در این جهان ، مصنوعی باشد ؛ ولی تو ویژگی مصنوع را از غیر مصنوع نمی دانی» . عبد الکریم ، محکوم شد و بعضی از یارانش اسلام آوردند و بعضی هم با او هم عقیده ماندند .

.


ص: 198

الکافی عن محمّد بن عبد اللّه الخراسانیّ خادم الرضا علیه السلام :دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَهِ عَلی أَبِیالحَسَنِ علیه السلام وعِندَهُ جَماعَهٌ، فَقالَ أَبُوالحَسَنِ علیه السلام : أیُّهَا الرَّجُلُ، أرَأَیتَ إِن کانَ القَولُ قَولَکُم ولَیس هُوَ کَما تَقولونَ أَلَسنا وإِیّاکُم شَرَعا سَواءً، لایَضُرُّنا ما صَلَّینا وصُمنا وزَکَّینا وأَقرَرنا؟! فَسَکَتَ الرُّجُلُ، ثُمَّ قالَ أَبُو الحَسَنِ علیه السلام : وإِن کانَ القَولُ قَولَنا وهُوَ قَولُنا أَلَستُم قَد هَلَکتُم ونَجَونا؟! (1)

3 / 2 4العَقلُ لا یَستَطیعُ جَحدَ اللّهِ عز و جلالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ... الَّذی بَطَنَ مِن خَفِیّاتِ الأُمورِ ، وظَهَرَ فِی العُقولِ بِما یُری فی خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبیرِ ، الَّذی سُئِلَتِ الأَنبِیاءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ ، ودَلَّت عَلَیهِ بِآیاتِهِ ، لا تَستَطیعُ عُقولُ المُتَفَکِّرینَ جَحدَهُ ؛ لِأَنَّ مَن کانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ ، وما فیهِنَّ وما بَینَهُنَّ ، وهُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ ؛ فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ . (2)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی بَطَنَ خَفِیّاتِ الأُمورِ ، ودَلَّت عَلَیهِ أَعلامُ الظُّهورِ ، وَامتَنَعَ عَلی عَینِ البَصیرِ ؛ فَلا عَینُ مَن لَم یَرَهُ تُنکِرُهُ ، ولا قَلبُ مَن أثبَتَهُ یُبصِرُهُ . . . فَهُوَ الَّذی تَشهَدُ لَهُ أَعلامُ الوُجودِ عَلی إِقرارِ قَلبِ ذِی الجُحُودِ . (3)

راجع : ص 252 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الخامس : آیات معرفه اللّه عز و جل) .

.

1- .الکافی : ج 1 ص 78 ح 3 ، التوحید : ص 250 ح 3 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 131 ح 28 .
2- .الکافی : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحید : ص 31 ح 1 وفیه «بنقص» بدل «ببعض» وکلاهما عن الحارث الأعور ، بحارالأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 49 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 308 ح 36 .

ص: 199



3 / 2 - 4 عقل ، قادر به انکار خدا نیست

الکافی به نقل از محمّد بن عبد اللّه خراسانی ، خادم امام رضا علیه السلام :مردی از زنادقه بر امام رضا علیه السلام در آمد و عدّه ای در حضور ایشان بودند . امام رضا علیه السلام به او فرمود : «ای مرد! گیرم که سخن شما درست باشد که البتّه چنین نیست ، آیا نه این است [که در آن صورت ، ]من و شما یکسان خواهیم بود و نماز و روزه و زکات و ایمان ما به ما زیانی نمی زند؟!» . مرد ، خاموش ماند . امام علیه السلام سپس فرمود : «و اگر سخن ما درست باشد که همین طور هم هست ، آیا نه این است که شما هلاک شده اید و ما نجات یافته ایم؟!» .

3 / 2 4عقل ، قادر به انکار خدا نیستامام علی علیه السلام :ستایش ، خداوندی را که ... باطن امور پنهان را می داند (1) و به واسطه نشانه های تدبیری که در خلقش دیده می شود ، برای خردها آشکار است ؛ خدایی که در باره اش از پیامبران پرسیده شد و آنان او را به حد یا داشتن جزء ، وصف نکردند ؛ بلکه او را به افعالش وصف کردند و از طریق نشانه هایش شناساندند . خردهای اندیشمندان نمی توانند انکارش کنند ؛ زیرا کسی که آسمان ها و زمین و آنچه در آنها و میان آنهاست ، آفریده او هستند و او سازنده آنهاست ، مانعی در برابر قدرتش وجود ندارد .

امام علی علیه السلام :ستایش ، خداوندی را که پنهانی های امور را می داند و نشانه های آشکار ، بر وجودش دلالت دارند و به چشم سر دیده نمی شود . نه چشم کسی که او را ندیده است ، می تواند انکارش کند و نه دل کسی که اثباتش می کند ، او را می بیند ... . او کسی است که نشانه های هستی ، گواه بر آن است که دل شخص منکِر نیز به وجود او اقرار دارد [ ، هرچند به زبان ، انکارش می کند] .

ر .ک : ص 253 (خدا / مبحث یکم / فصل پنجم : نشانه های شناخت خدا) .

.

1- .عبارت : «بطن من خفیّات الاُمور» که در متن عربی آمده ، احتمال دارد به معنای «دانا به اسرار» باشد ؛ چرا که خداوند ، عالم السرّ و الخفیات است ، و هم ممکن است به معنای پنهان بودن و از جمله امور پنهان عالم به حساب آمدن ، معنا بدهد (شرح اُصول الکافی : ج 4 ص 199) .

ص: 200

3 / 3القلب3 / 3 1رُؤیَهُ اللّهِ عز و جل بِالقَلبِالکتاب«مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» . (1)

الحدیثمجمع البیان عن أبی ذرّ وأبی سعید الخدری :إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سُئِلَ عَن قَولِهِ : «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» قالَ : رَأیتُ نورا . (2)

التوحید عن محمّد بن الفضیل :سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ علیه السلام : هَل رَأی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ عز و جل ؟ فَقالَ : نَعَم ، بِقَلبِهِ رَآهُ ، أما سَمِعتَ اللّهَ عز و جل یَقولُ : «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» ، أی لَم یَرَهُ بِالبَصَرِ ، ولکِن رَآهُ بِالفُؤادِ . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :أسأ لَکُ بِالاِسمِ الَّذی فَتَقتَ بِهِ رَتقَ عَظیمِ جُفونِ عُیونِ النّاظِرینَ ، الَّذی بِهِ تَدبیرُ حِکمَتِکَ ، وشَواهِدُ حُجَجِ أَنبِیائِکَ ، یَعرِفونَکَ بِفِطَنِ القُلوبِ ، وأنتَ فی غَوامِضِ مُسَرّاتِ سَریراتِ الغُیوبِ . (4)

.

1- .النجم : 11 .
2- .مجمع البیان : ج 9 ص 265 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 288 .
3- .التوحید : ص 116 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 19 وراجع : الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 103 وروضه الواعظین : ص 41 .
4- .مهج الدعوات : ص 103 عن محمّد بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 404 ح 5